محمد رضامحمد رضا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

معجزه مامان و بابایی

محمدرضای بزرگ من...

یکی از بی نظیر ترین جملاتی که این چند روز گفتی را میخام برات بنویسم... نشسته بودی داشتی به پاهات ور میرفتی..بعد یه هو گفتی مامان ایشالا من بزرگ بشم...مرد بشم از اینا در میارم(بعد موهای رو شونه بابایی رو نشونم دادی)....بعد گفتی تازه الان یه کم مرد شدم پاهام یه کم از اینا داره... الهی قربون بزرگ شدنت بشم....که چقد معصومانه داری بزرگ میشی... باز یه روز دیگه گفتی مامان ایشالا من بزرگ شدم..محمدرضای بزرگ بشم بعد دیگه تو خیابون راه میرم..تو پیاده رو راه نمیرم!!! فدای فکرای محمدرضاییت بشم...که بی نظیره..مثل برق چشمات..مثل "چرا" گفتنای  خاصت...مثل نگاه معصوم و شیطونت... قربونت بشم ایشالا ایشالا سالم و شاد بزرگ بشی.......
30 ارديبهشت 1396

محمدرضای بزرگ من...

محمدرضا ی ناز من این روزا خیلی کم وقت میکنم برات بنویسم.. فقط مهم ترین اتفاق این روزهای ما بزرگ شدن جالب و ناباورانه شماست...که خودشو تو کلمات و جملات عجیب و بزرگونه نشون میده نازنینم  شاد بودن و خنده هات و هیجانات فوق العادع زیادت بنزین زندگیمون شده... برق چشمات وقتی میخای یه اتفاق جالبو تعریف کنی مهم ترین دلیل دلتنگی خونه شده... مامانی مامانی گفتن های بی نهایتت کلا موسیقی خونمون شده پسر سه سال و نیمه من گاهی اندازه یه پسر 6 ساله برام قلدری میکنی...و البته هنوز هم معصوم و بی گناه...حتی وقتی به ظن خودت داد میکشی و اعتراض میکنی... کاش همه ادم بزرگ ها حواسشون به این معصومیتت باشه... دوستت دارم تا بی نهایت ...
24 ارديبهشت 1396
1